پس از مدت ها فکر کردن و گفتن به این و آن که: "من یه چیزی دلم می خواد ولی نمی دونم چیه!!!!" به نتیجه رسیدم که چی دلم می خواد...!
چیزی که عمیقا دلم می خواد یه خواهر 13 ساله است! جدی می گم! حتی حاضرم اتاقم رو هم باهاش شریک بشم. کاری نداره که می تونم کتابخونه ها رو بذارم بیرون و تخت اون رو بذاریم جاش! اصلا نه می تونیم تخت دو طبقه داشته باشیم و من به عنوان خواهر بزرگ تر طبقه بالا بخوابم. می تونیم بشنیم و با هم دیگه و ساعت راجع به هری پاتر حرف بزنیم. اگر یه خواهر 13 ساله داشتم می تونستم وقتی از کلاس بیرون می یام صداش بزنم و بگم که فلان کار رو برام بکنه. می تونیم با همدیگه توی ماشین بشینیم و غش غش بخندیم! و می تونستم هر مزخرفی رو دلم می خواد باهاش در میون بذارم و با هم دیگه غش غش بخندیم! وااااااااااااای که چه حالی می ده که شب ها با همدیگه جلوی تلویزیون اتاقم(که حالا می شه اتاقمون) بشینیم و فیلم سینمایی ببینیم. می تونیم با هم دیگه راجع به سریال های تلویزیون حرف بزنیم و ساعت ها به بازیگر ها مختلف فحش بدیم! می توانستیم سه تایی با خواهر بزرگ ترمان که می شود همین خواهر واقعی من اونو بازی کنیم. راستش را بخواهید اونو بازی کردن دوتایی زیاد کیف نمی ده. ولی یه اونوی خواهرانه بیشتر از اون چیزی که فکرش رو بکنید کیف می ده!
اگر یه خواهر 13 ساله داشتم می تونستم بنشینم کنارش و دوتایی با هم راجع به همه ی معلم های مدرسه اظهار نظر کنیم!
- خانوم فلانی؟ وااااااااای نگو...! یعنی واقعا این کارو کرد...!
- پس چی فکر کردی؟
- چرت نگو...! امکان نداره...!
خواهر 13 ساله دوست داشتنی من! همون کسی که شب ها تو تاریکی دراز می کشیم و برای هم داستان های ترسناک تعریف می کنیم. همان کسی که برای من هر کاری می کند تا من پلی کپی ریاضی اش را حل کنم. همان کسی که به من می گوید رسم های سال گذشته ام را نگه دارم تا از روی آنها بکشد. همان خواهر 13 ساله ای که.....
خواهرم به من اعتماد دارد. می داند که من چه قدر دلم می خواهد فلان کار را بکنم و کمکم می کند که انجامش بدهم و من هم صد در صد خواهر خوبی هستم و می توانم هر کاری دوست داشت برایش بکنم. با هم دیگر وبلاگ هم می نویسیم و وقتی من حوصله ندارم که چیزی بنویسم برایم می نویسد! و وقتی می خواهیم به کسی نظر بدهیم کنار همدیگر می نشینیم و کلی جیغ و ویغ می کنیم. می توانم هر روز خدا دوتایی با هم کامپیوتر بازی کنیم و همدیگر را کتک بزنیم!(این تیکه اش خیلی حال می ده!) می توانیم با همدیگه کارتون ببینیم با هم دیگه کانال های تلویزیون را عوض کنیم و تو مهمانی ها کنار هم بنشنیم و حرف بزنیم یا وقتی که موقع جمع کردن سفره می شود در حالی که ریز ریز می خندیم در برویم و دو تایی با همدیگر یه تیم شویم و رو به روی پسردایی هایم فوتبال بازی کنیم و می توانیم با هم حالشان را بگیریم و موقع هایی که کسی بر علیه ما می شود ما هم دست به یکی کنیم.(فکر کنید دو تا پولی ی دست به کمر زده عجب چیز معرکه ای می شه!) با وجود یک خواهر 13 ساله هیچ وقت تابستان های خسته کننده نمی شوند...می توانیم موقع افطار با هم دیگر به روی یخچال حمله ور شویم! می توانیم با همدیگر با خواهرزاده ی مان بازی کنیم اگر من یه خواهر 13 ساله داشتم اون وقت علی دو تا خاله داشت! فکر نکنم علی هم چندان بدش بیاید که دو تا خاله داشته باشد..!
حتی گاهی اوقات می تونیم با هم قهر کنیم! می تونیم بریم توی حیاط و توپ را به طرف همدیگر شوت کنیم. ظهر ها گرم تابستان دوچرخه های مان را برداریم و برویم دوچرخه سواری اون وقت دیگر هیچ وقت دوچرخه ی من گوشه انباری خاک نمی خورد...! می توانیم تالاپ تالاپ دنبال یکدیگر بدویم و خانه را روی سرمان بگذاریم! هر وقت مقنعه اش را گم کرد می توان مقنعه ام را بهش قرض بدهم یا می توانیم از مانتو ها و کفش های همدیگر استفاده کنیم. می توانیم دوتایی با یکدیگر بنشینیم و به هر چیزی بخندیم! حتی گاهی اوقات می توانیم بی دلیل بخندیم...
اگر یه خواهر 13 ساله داشتم مطمئنا می تونستم کار های زیادی باهاش بکنم....
پس از مدت ها فکر کردن و گفتن اینکه یه چیزی می خواهم ولی نمی دانم چیست به نتیجه رسیدم من دلم یه خواهر 13 ساله می خواد!